گیلاس خوشمزه است
گیلاس خوشمزه است
ما میآییم
صبح تاریک بود
روزها تیره است
شب را نمیشود دید
ما با نقاشی چراغی پر از نفت میآئیم
با زبان سینهام حرف میزنم
دردی را احساس میکنم
شانهای شکسته برای موهای خاکیام دارم
از صدای شکمم میفهمم پول غذا ندارم
کفشم را با کلامی مقدس میدوزم
با کفشم پرواز خواهم کرد
صبح سکهای به خدا دادم
قلکش سالم شد.
بلا را دور میکند
همراه با رفتگر با هر جارو
تیرگی شبم را پاک میکنم
کمرش درد میکند
از خدا سکه نمیخواهد
سکهای هم خواهد داد
دوست دارد بچهاش بستنی آن بچه چاق را نگاه نکند
کیف دخترش تا کلاس سوم بیشتر دوام نیاورد.
برف میآید کفش پسرش سوراخ شد.
نمیخواهد همسرش آویزهای همیشگی و بدلی را در پشت یقهاش پنهان کند
گیلاس خوشمزه است
چون هنگام خریدن آن مرد شیکپوش دیدم رفتگر آب دهانش را قورت میداد
دامان خدا را نمیبینم
میخواهم چنگ در بانک نعمتهایش بزنم
خدا کجاست؟
آه دیدمش آنجاست
دارد کمک میکند آن میلیاردر درِ گاوصندوقش را ببندد
نمیبیند دسته جاروی رفتگر شکسته
خدایا راه تو دور است
تو نیا ما میآئیم
ما میآئیم برای درست کردن دسته جاروهای شکسته
و تو آن بالا با تمام رحمی که داری با خیال راحت
سرنوشتها را بدخط و غلط بنویس
بهلول زمانه (محمد جلیل)مهرماه 2/3/87