سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نماز قلم درسجاده سفید بر مهر دیوانه ای

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گیلاس خوشمزه است

گیلاس خوشمزه است

ما می‎آییم

صبح تاریک بود

روزها تیره است

شب را نمی‎شود دید

ما با نقاشی چراغی پر از نفت می‎آئیم

با زبان سینه‎ام حرف می‎زنم      

دردی را احساس می‎کنم

شانه‎ای شکسته برای موهای خاکی‎ام دارم

از صدای شکمم می‎فهمم پول غذا ندارم

کفشم را با کلامی مقدس می‎دوزم

با کفشم پرواز خواهم کرد

صبح سکه‎ای به خدا دادم

قلکش سالم شد.

بلا را دور می‎کند

همراه با رفتگر با هر جارو

تیرگی شبم را پاک می‎کنم

کمرش درد می‎کند

از خدا سکه نمی‎خواهد

سکه‎ای هم خواهد داد

دوست دارد بچه‎اش بستنی آن بچه چاق را نگاه نکند

کیف دخترش تا کلاس سوم بیشتر دوام نیاورد.

برف می‎آید کفش پسرش سوراخ شد.

نمی‎خواهد  همسرش آویزه‎ای همیشگی و بدلی را در پشت یقه‎اش پنهان کند

گیلاس خوشمزه است

چون هنگام خریدن آن مرد شیک‎پوش دیدم رفتگر آب دهانش را قورت می‎داد

دامان خدا را نمی‎بینم

می‎خواهم چنگ در بانک نعمتهایش بزنم

خدا کجاست؟

آه دیدمش آنجاست

دارد کمک می‎کند آن میلیاردر درِ گاوصندوقش را ببندد

نمی‎بیند دسته جاروی رفتگر شکسته

خدایا راه تو دور است

تو نیا ما می‎آئیم

ما می‎آئیم برای درست کردن دسته جاروهای شکسته

و تو آن بالا با تمام رحمی که داری با خیال راحت

سرنوشتها را بدخط و غلط بنویس                                        

  بهلول زمانه (محمد جلیل)مهرماه 2/3/87