عشق در جام
عشق در جام
ای سالکان گمنام، وصلید به حق اعلی، ای رهروان والا
گلچین شدید ز خوبان، دلدار و ذکرگویان، باشید ز مهرویان
از من نترسید، من هم در سینه دلی دارم که در آن جای خداست
از من نگریزید من چون شما سالکم، (... ن) دارم و پشت به کوهی
از من نهراسید که در میخانه باز است هنوز
از من نگریزید که تاس در دست قمار باز است هنوز
چون دستی به سویی دراز شد بگیرید، بگیرید
محتاج شمائید و هم چو شما من پس صبر کنید، دست بگیرید
در سلسله هو، سیمرغ شمارید، یک پرش عبدِ حقیرم
سیمرغ نهتنهاست در آخر سر، هم شمائید و من و او
تنها نشود هرگز در میخانه (... ن) هر عاشق وسالک
با هم شوید، دست بگیرید تا دست بگیرد دوست
هرصورت از آن نیست قشنگتر که زنی بوسه بر آدم
این روی خدائیست آدم همه بینند و با چشم دگر بینی تو حیوان
چون را رویید ریگ شمارید، آهسته روید تنگ بلورین زیاد است
با بد بنشینید تا بِه شودبد، آرام روید جام بگیرید
دلهای شکسته ببینید و آرام روید در حرم عشق
از دل نترسید که هست دل جایگه عشق
با من بنشینید زدن جام به جام را ببینید
عشق در جام و جام دل ما و جای خدا را ببینید
در چهرهام نیست اگر نور خدائی، بر من نزنید حرف جدائی
در کلبه من هم بیائید هم بدهم اگر خوب، بیائید، بیائید
حرفهای دلم را چو شنیدند نشنیده بگیرید
با من ننشینید که دیوانه و میخوارهام هر شب.
بهلول زمانه (محمد جلیل) 3/5/84