شب بوسه
شب بوسه
پیرم را تو دادی و پیر آشنایم کرد با ولی و تو
از چه رو رخ میکنید پنهان هم تو و هم شیخ وهم پیرم
دادی ریاضت بر من و امری نکردی بر گدا
نان خشکی دادهای ای شها خدمت به خلقی داشتم پس چه شد
ز کل دنیا راحت گهی دادی به من کنجی خرابه
گر دلم پیش تنی بود گرو، ربودی آن کسان
چون دلم خوش بود به یک انگشتری
تسبیه گم میکنی، ای خدا سجاده آتش میزنی
روزی بنهادهام ذرهذره کردهای ای خدا
چون سگی از دست هر کس تکه نانی دادهای
تا صبح تو بود هر شبی در کنارم دوستانی
تنهائیم تو دادی و تنهاترینم کردهای
راحت چشمم کجا رفت، خاندانم پس چه شد
نه همه می نه همه رهی در شهر خود غریبم کردهای
در هر کجا نامردمی پس مرد کجاست، محتاج نامردم نکن
شمشیر عریان هر طرف، بد دلی و بد زبانی غوغا میکند
گر جرم گندم این بود اولاد آدم دار میباید زدن
آرزوست بر طفلانت چرا؟ زر? میوهای از باغ خلقت
بردهای سجده هر روزهام، شب بوسهای دادی به من
ای شها بیپرده باشی، پرده بدر، از عیبهایم کن خبر
از هر گنه داشتیم حذر، بردار حجاب پرده بدر
بردار حجاب از چهرهام، این رمزبگشا زمن
آب و گلم از دست توست، خود روح دمیدی بر گلم
پس رحمی بکن بر من، بس کن بازی دنیا، رخ بنما
گر تاب من نیست دیدار تو، یا ارزشم نیست در بها
در ظرف من درا شبی، والله نوشم میکنی، بله نوشم میکنی، تله نوشم کن شها،
امشب زدم من حرفها، بود همه از مستی، بود و نبود از حال توست
من جای خود هستم هنوز، ای خالق هستی من، نگذار مرا درحال خود
بهلول زمانه (محمد جلیل) 12/5/84