مدعیان عاشقی
مدعیان عاشقی
پدر از من دور شو
تا کوه از پشتم برداشته شود و دگر تکیهگاهم نباشی
ای مادر از من دور شو
تا گرمی خورشید را احساس نکنم و در سرمای دنیای خود بدون مادر باشم
و تو ای برادر
دستت را از شانه من بردار تا سایه تو برود چون دگر چتر حمایت برادر را نمیخواهم
درها را میبندم تا نسیم نوازش خواهر آرامم نکند
دیگر تنم پر شد از خراش نوازشش
آیا هیچ دیواری کوتاهتر از برادری نجیب نیست
که برای تمرین تجربهها و قدرتهای پوچ و گذرای هم خون خو استفاده شود.
آه ای دنیا نفرین بر تو
آه ای دنیا زار بر تو که آفریده خدا نمکی از خاک تو را میخورد وبه خود خیانت میکند
و نفرین بر من که محبت خدا را از آفریدهاش گدائی میکردم
ای مدعیان عاشقی و ای بانیان محبّت دروغین
هنگام نوازش من نگاهی به کف دستان خود بیندازید
شاید چند خوار در کف دستان شما روئیده باشد
چشمان خود را ببندید شاید زخم شمشیری در نگاهی نهفته باشد
و قلب خود را در قفس سینه محکم نگه دارید
سنگی که در سینه دارید شاید به شیشه دلم بخورد
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیو? مستی و رندی نرود از پیشم
بهلول زمانه (محمد جلیل) 21/9/84