سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نماز قلم درسجاده سفید بر مهر دیوانه ای

صفحه خانگی پارسی یار درباره

امید اما اشک

امید اما اشک  (هدیه به همسر عزیزم)

شب شد و باز امیدم در خواب است

و من مثل همه شب در فکر فرو می‎روم، ... چگونه ...

امید را می‎بینم به خواب نازی فرو رفته است

معصومانه و مظلوم

فقط گهگاهی یک نفس عمیق چون آهی در رویا می‎کشید

و غلطی چون غلطیدن در چمن زیبای رویا به دور خود می‎زند

امید دستانی نرم و گرم و پرمحبتی دارد

هر وقت هم که سختیها، روزگار را بر او سخت کرده باشد

باز هم دستهایش محبتش را می‎رساند

امید قشنگ است امید زیباست

امید خوش صداست، عزیز است

چشمانی قشنگ دارد

او هم مرا امید خود می‎داند

وقتی در ژرفای چشمانش خیره می‎شوم

امیدهائی که از من داشته و در جان او مرده،

وامیدهائی که دارد،

و امیدهائی که تازه دارند رشد می‎کنند را می‎بینم

او به امید من زنده است

و من به امید او زنده

و تنها چیزیکه خیلی زود در بین دو چشمان ما می‎میرد امید است

وقتی که به صورت آزرده خودمان نگاه می‎کنیم

با دلی غمگین

چشمی پر از اشک

و سینه‎ای پر از آه می‎گوئیم

ای کاش می‎شد. . . .                               

                       بهلول زمانه (محمد جلیل) 4 و 1373