یاد چشات (هدیه به همسر عزیزم)
یاد چشات (هدیه به همسر عزیزم)
یکی بود یکی نبود روزی روزگاری یه مرد تنها بودم
آرزوهای خوب زیاد بود کارهای خوب میکردم خدا بهم دلبر نازنین داد
روزهای سختی داشتیم، سیاه بود و گرفته
در لابلاش دنیا اومد امیرعلی میخونهای را داشتیم
یک بشقاب قشنگی بود، دو تا قاشق میزاشتیم
روی یک بالشت تنها یک زن و مرد تنها
شب را به صبح رسوندیم
بشقابی که خالی بود خالی خالی کردیم
اگر چراغی شد خاموش، چراغ دل روشن بود
چند روزی شاد بودیم، حسود بود چرخ گردون
ما رو به شب کشوندن، دلهامون رو سوزوندن
با رحمت خداوند، با زحمت پیرمون از شب بیرون آمدیم
مزه شادی اومد توی تن و خونمون
هرچی میخواستیم اومد سوختش چرخ گردون
اما ما که نسوختیم، شمع شدیم و افروختیم
نور دادیم و نور شدیم، جان آمد و جون شدیم
خون تن ما رو خوردن، دلمون رو خون کردن
عید و خراب کردن، سلامت ماه شبم را زدن بر آب کردن
پرده را هی دریدن
حق ما را که خوردن، چوب خدا رو خوردن
چوبی که بود پرصدا، بی پدر و مادر بودم، بازم شدم من جدا
تو که مادر نداشتی، پدر به یاد نداشتی، منم شدم بی مادر
حالا تو روز مادر دوتامونیم بی مادر
روز پدر که میشه شاید بشیم بی پدر
یتیم شدیم دوتائی، هم پدریم هم مادر
یتیم نشن بچهها خدا تو این تنهائی
چند سالی بود نداشتم برای تو صفائی، تو روز یادگاری
حالا ببین همونطور دست خالی اومدم
خیلی چیزها دستم بود، یاد چشات افتادم، روی زمین افتادم
روی زمین افتادم همهاش توی دلم ریخت
تو دلمو ندیدی، وقتی زمین افتادم، اشک دل رو ندیدی
دلی دارم شکسته، دست و زبون بسته، هیچ کجا یار نداره
زبانی دارد دلم، هنوزم ناشناسه، ترجمه هم نداره
خط دلم ز آهی زبانش هم ز دردی، دلم صفائی داره
حالا هنوزم نیافتم همدم و همسازی، نه هم دل و نه همرازی
توئی که با تو هستم نداری اسباببازی، جز دل تنهای من
بازی نکن با دلم، دلم پر درد نکن، دستی بکش بر سرم
برات گفتم بخونی، دردمو تو ندونی
منم برات نمیگم چرا برام بخونی
خوندن تو قشنگه، صدات از همه رنگه، دلم برات چه تنگه
وقتی برام می خونی رازش رو تو ندونی،رمز دلم نخونی
ما چهارتائی قشنگیم، برای هم می خوانیم
قشنگی و عاشقی، خدا دلی نسوزه
بهلول زمانه (محمد جلیل) روز مادر 5/84