او میآید
او میآید
چو اول کس مسلمان شد ز جور ظالمان، خونها چکیدست شنیدم
چو یاری به او پیوست، جاهلان، جانها سوزاندن شنیدم
از دخت پیغمبر اشکها بی شمار است شنیدم
از در و دیواری هنوز صدای دردیست که شنیدم
از درد و آه زهرا، فغان و اشکیست که شنیدم
از پیرو حیدر خونها چکید، که اشکیست شنیدم
از فرق علی و جگر دو نور چشمش خونهاست شنیدم
ظلمهای زیادیست از بشر بر نوع بشر دیدم که شنیدم
او میآید و اشکها پاک کند، چندیست که شنیدم
من میگویم و شنیده را بشنو، بگو آیا شنیدی آنچه شنیدم
دردیست جانسوز دانستن و دیدن دردی که شنیدم
کل دردها دردیست و زجر دگر درد طفلان یتیم را شنیدم
عرش لرزد و اشک ریزم از دیدن اشک و آهی که شنیدم
موعود زمان کیست و کجا است که بگویم چهها شد چه شنیدم
او میآید
بهلول زمانه (محمد جلیل) 2/9/84