ناز غریب
ناز غریب
تو میکن ناز و غمزه
من هی میکشم ناز
تو میکن هی کرشمه
من هی از تو گویم
کجا هستی من ندانم
تو در دل هستی و راه ندانم
هر آن لحظه که من را میخوانی
تو در غیب نبودی
من بودم پر از عیب
شود روی نمایان در برم یار
ببندم چشم و گویم
نام میکن باز از ره غیب
بهلول زمانه (محمد جلیل) بهار سال 87