پادشاه گدا
پادشاه گدا
منم آن مرد گریان، مرد نالان، مرد تنها
منم آن خیسگونه و تر موژه با قلبی پر از آه
منم نالان ز دست مردمان، ز دست چرخ گردون
منم تنها میان این همه درد میان این همه جور
بیا و باقیام بگذار از کردگارم اگر از تو میباشم خدایا
سرنوشتم را که نوشته؟ شوم خدا و خود نویسم
کزین شیرین زهرآلود منم نالان، منم گریان
در این دنیا غرورم را شکستی میان شرمساران
چرا بر من زنی اینگونه چند زخم گلویم پارهای کرد
خدایا زخم توشیرین، چرا نزد کسی آید فرو خشم
اگر کردم گنه، اگر حقی بخوردم، اگر ظلمی بکردم
چرا باید کوهی شود گریان ز دست خشم یزدان
از آن چیزی که دانم آبرو بود
تو ریختی بر زمینش، همان تاجی که بر رو بود
من آن تاج طلائی را نخواهم رفاه پادشاهی را نخواهم
به رویم ریز آب زندگانی، آب جاودانی نریز تو آبرویم
به هر دردی که دادی شاید هستم، کاسه بشکستی
که مجنونت من و لیلا توئی بریز تو زردی رویم
چهرهای شد آشنا مهربانم شادمان و سعی در مدد خلقی
غریبم کن ز چشمان غریب و آشنایان، اگر دارم نشانی از گدائی
گدای در خانه تو بودهام در پادشاهی
چوهست چشمانی به دستم الهی پادشاهم کن در گدائیت
کجاست ان رب کجاست مرسل، کو آن آل و امامت
توسل جویم آخر ز اول به هر معصوم و (... ن)
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادست (محمد جلیل)13/4/84